روایت کنکور و داوطلبان افلیجش

ساخت وبلاگ

هر دو سالی که کنکور کارشناسی دادم، بعد از مجاز شدن و‌ موقع انتخاب رشته، اول رشته هایی که دوست داشتم رو مرتب کردم، حقوق، روانشناسی، علوم سیاسی، جامعه شناسی و علوم اجتماعی. بعد رفتم بدون توجه به گرایش ها شهرهای هر رشته رو‌پیدا و مرتب کردم، از نزدیک (تهران) به دور (زاهدان و اهواز)، تهش هم یه پونزده بیست تایی انتخاب داشتم و با انواع رشته های مختلف پر کردم که اگر هیچکدوم رو قبول نشدم توی اینها شانسی داشته باشم و‌ نهایتا لیست صدتایی من که با حقوق دانشگاه تهران شروع و با ادبیات زاهدان تموم میشد تهیه گشت! سال اول مطمئن بودم قبول نمیشم و‌سال دوم مطمئن بودم قبل از انتخاب پنجاهم قبولم،هر دو سال رو همینجوری چیدم،‌نه کسی بهم چیزی گفت نه کسی تز داد، تنها باری که پیش یه مثلا مشاور بودم (سال دومی که کنکور دادم) با دیدن رتبه ام بهم گفت "بزن علوم حدیث شاید قبول شی" و من با انتخاب خودم چی خوندم؟ روانشناسی بین المللی قزوین.

هنوز نمیفهمم مگه چقدر آدم باید فلج باشه که سرنوشتش رو بسپره به مشاور فلج‌تری که میگه "بزن علوم حدیث قبول شی"! نمی‌فهمید هنوزم؟

فلج نباشید، چون اونی که تصمیم داره براتون میگیره همچین افلیجیه!

شکارچی...
ما را در سایت شکارچی دنبال می کنید

برچسب : روایت,کنکور,داوطلبان,افلیجش, نویسنده : ainsidemonster9 بازدید : 155 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 23:46