A PHONY BIRTHDAY PARTY

ساخت وبلاگ

کسی رو در یک تولد همراهی میکردم، از این تولدهای لاکچری که آدمهای لاکچری با تیپ های لاکچری و دغدغه های لاکچری درش حضور دارن، و باور کنید وقتی از عبارت لاکچری استفاده میکنم مُرادم نه زرق و برق عامیانه، که نگرش و برخورد و عادات لاکچری هست! از همون لحظه اول خیلی وصله ناجور بودم، نه به خاطر ظاهرم که اتفاقا مناسب جمع بود، نه به خاطر رفتارم که اگر از یک سری جزییات بلیهانه بگذریم فرقی با بقیه نداشتم، به خاطر اینکه اونجا فقط من "خودش" بود! صدای خنده های الکی بالا میرفت، "به سلامتی"های الکی، شادی های الکی و نه تنها الکی که صدای قهقهه های مصنوعی، شادی های مصنوعی، رقص های مصنوعی،حرفهای مصنوعی، به پشت هم زدنهای مصنوعی، روابط مصنوعی بین آدمهای مصنوعی، و نه فقط الکی و مصنوعی؛ ریسه رفتن های قلابی، شنگولی های قلابی، دور هم بودنهای قلابی، مکالمه های قلابی از شخصیتهای قلابی که تصمیم های قلابی میگیرن، آقا و خانم دکترهای قلابی، مهندس های قلابی، زن و مردهای قلابی و نه فقط الکی و مصنوعی و قلابی که اگر بخوام این لیست رو ادامه بدم تا صبح میتونم بنویسم! هیچکس خودش نبود، یک سری ناراحتیِ مستمر - ناراحتی به معنای راحت نبودن - با شوی خنده، با صدای موسیقی های درجه هشت - که اینجا جاشه اتفاقا آقای دکتر - با بوی تند الکلِ دهان افراد در هر هم صحبتی و خنده، از آدمهایی که دنیاشون در حد درک نکردن "من الکل مصرف نمیکنم" کوچیکه، یک سری رقص بی معنی، از آدمهایی که میشه نمایشگری رو پشت چهره شون دید، نقابهایی در یک شوی قلابی بین آدمهای قلابی و من باور نمیکردم، تا همین دیشب باور نمیکردم که یک جمع اینقدر قلابی واقعاً وجود داشته باشن، برای من جمع های قلابی دسته هایی بودن وسط کاغذهای شاهکار های معاصر ادبیات غربی؛ نه یک جمع واقعی در قلب تهران! یک جمع واقعی در قلب تهران با مردمانی که عموماً از طبقه فرهنگی بالای جامعه ما هستن...

میون اون خنده های الکی ای که میکردم، میون هر نیشی که باز کردم تا یک نفر ازم ناراحت نشه، میون خندیدن به چیزهایی که نمیشنیدم و فقط قهقهه ی طرف مقابلم بهم آدرس میداد باید بخندم چند باری زیر لب، جوری که خودم میون همهمه آهنگ ها بشنوم و کسی نشنوه گفتم "وای این حرفت چقدر با مزه است" گفتم "الان باید قاعدتا بهت بخندم" گفتم "مگه چقدر میتونی بی مزه باشی" و بعد خیره شدم به دونفری که کنار من قهقهه میزدن و میگفتن "وااااااااااااااای! تولدم یادته آقا رضا؟ هاهاهاهاهاهاها".

صدالبته من توی اون مهمونی تا آخر نموندم، وسط همون مهمونی بهم حرفی زده شد و خبری بهم دادن که تشخیص دادم موندن توی این میهمانی دیگه لزومی نداره. بعد از دریافت خبر، اولین کاری که کردم کراوات سرمه ای بسیار خوشگلم رو از گردنم و بعد دکمه بالای یقه ام رو باز کردم! هدستم رو انداختم دور گردنم و با فندک زیپوم بازی کردم! هوا بهم رسید، این هوا رسیدن نه به خاطر باز شدن یقه ام که برای رسیدن من به خودم بود! کاپشنم رو برداشتم و همونطور رفتم پایین، ده دقیقه ای نشستم و بعد به بهونه تماس مادرم جشن تولد "قلابی ها" رو ترک کردم! اینکه همون مسیر رو بدون خداحافظی نرفتم، و اون ده دقیقه ای که نشستم مُنتهای رفتار اجتماعی من بود وگرنه من اگر به خودم بود دوست داشتم همون مسیر رو مستقیم از در برم بیرون!

بیرون که اومدم سیگاری در آوردم و روشن کردم، حس میکردم این خیابونی که داخلشم تهرانپارسه، بود! قدم میزدم و سیگار میکشیدم. لبخند روی لبم بود، لبخند رضایت! از هراونچه در مهمونی بهم گذشته بود، حتی از اون خبر زشت و ناشایستی که شنیدم ناراحت نبودم. حس موسیقی نداشتم و صدای تک و توک ماشینها به اندازه کافی موسیقی قشنگی بود. به هولدن فکر میکردم و مدیونید اگر فکر کنید این حرفم ادبی کردنِ نوشته ایه که میخونید، من واقعاً در اون لحظات به هولدن فکر میکردم، به همه حسهایی که با خوندن هولدن تجسم کردم و امشب از سرم گذشته، به هولدن فکر میکردم و نهایت تنفرش از آدمهای حقه باز، قلابی، فِیک یا هر چیزی که معادل Phony هست، به همه احساسات و تفکراتی که امشب در خودم قلیان میکرد! به قلابی ها فکر میکردم، به اینکه چقدر من نیستم، به اینکه چقدر نمیتونم و مهمتر چقدر نمیخوام باشم، به این فکر میکردم که فقط قواعد دست و پاگیر اجتماعی، اون تفاله ای که بهش میگیم رفتار متمدن، باعث شد اونجا فریاد نزنم "چقدر همه ی شما جماعت حال به هم زنید"...

قلابی بودن، حقه باز و مصنوعی بودن، الکی بودن ... همه چیزهایی که من نیستم و نمیتونم باشم، تمام چیزهایی که دیشب با تمام وجودم حس کردم، لمس کردم، تمام این رفتار متمدنانه ی لجن آلودِ متعفنِ مشمئز کننده ی تقلبی، تصنعی و دروغین!

و امیدوارم فکر نکنید من با تموّل مشکلی دارم، یا با مهمونی، یا با رفتارهای لاکچری، یا با هرچیزی توی این کلاسها. رفتار هر جمعی برای خودشون محترمه. این تقلبی بودنه که زننده است...

شکارچی...
ما را در سایت شکارچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ainsidemonster9 بازدید : 184 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:38