کابوس: قسمت Nاُم

ساخت وبلاگ

مغز من موقع بررسی از مرجع کابوس طبق کپی رایت ها بهم هشدار میده، قبلا زیاد ازش نوشتم، اگر اشتباه نکنم یک بار هم گفته بودم که به توانایی کنترل خواب رسیدم و با کاراکترهای بررسی از مرجع کابوس طبق کپی رایت های فلج کننده ام (همون خوابهای بختکی) وارد دیالوگ میشم، اینجوری میفهمم خوابم یا بیدار! البته کابوس ها و کاراکترهاش هم به نوبه خودشون بسیار پیچیده تر و باهوش تر شدن. کابوس های من یه شطرنجه بین مغزم به عنوان ارگانیزم مدافع و اون بخشی که خوابها رو کنترل میکنه به عنوان مهاجم.

پریشب، حین کابوس دیدن، همون موقع که فلج شده بودم و با تمام وجود سعی میکردم داد بزنم، اونجایی که در عالم واقع چراغ سبز رابط برق هست یه جسم نورانی و گرد میدیدم که روی هوا معلق بود، حرکت کرد به سمتم و هرچقدر بلندتر ناله کردم نزدیکتر شد، بعد رفت توی دهنم و قورتش دادم و بعد با بلندترین ناله ممکن بیدار شدم!

قدیمتر چیزهای دیگه ای هم دیدم، یک بار یه دسته دود، مثل تصویری که از جن ها توی فیلمها نشون میدن رفت توی دهنم! یک بار دیگه بعد از شنیدن صدای خیلی بلند یک سنج، یک هیولای زرد رنگ رو دیدم که روی سینه ام نشسته، سالها پیش که دانشجوی کارشناسی بودم یه شخصی سپید پوش وارد اتاق من شد و اومدم سرش رو صاف آورد جلوی صورت من که دراز کشیدم، کل صورتش یک شکل مسطح شیری رنگ بود! بدون هیچ عضوی! چیزهای زیادی دیدم که یادم نمیاد، یادمه یک بار روحم از بدنم جدا شد و خودم رو از بالای خونه میدیدم که پایین دراز کشیدم! یه بار هم زندگی رو تایم لپس دیدم! و لازمه بدونید که اینها رو در اون چیزی که بهش میگیم "خواب" ندیدم! با چشمانی باز و در مکانی که حضور داشتم شاهدشون بودم!

البته همه این بالایی ها فارغ از مکالماتیه که با شخصیت های درون خوابم داشتم، که منحصر میشن به مادرم، خواهرم و پدرم، فقط همین سه نفر توی این جور کابوس ها حضور دارن، و معمولا با هم حرف میزنیم، ازشون میپرسم خوابم؟ و اونها میگن آره! و وقتهایی که نمیخوان جواب بدن از اتفاقات دیگه میفهمم توی کابوسم، مثلا یک بار ناله میکردم، خواهرم اومد بیدارم کرد، نگاهش کردم و گفتم تو وقتی میای لامپ رو روشن میکنی، الان لامپ خاموشه پس من هنوز خوابم، و باز ناله کردم تا بالاخره بیدار بشم! از این دست مکالمات زیاد داشتم، مخصوصا توی اون کابوسهایی که کابوس در کابوسه، یک بار پیش اومد چهار مرتبه از خواب با ناله پریدم، در حالی که توی خواب پنجم گیر کردم!

همه ی اینها رو گفتم که بگم امروز صبح داشتم یه سری خواب بی معنی میدیدم، بیدار شدم و مغزم با پیش آگهی خوبی بهم گفت قراره کابوس ببینم، نمیتونستم از جام بلند بشم، همش حس میکردم یه کسی با من توی اتاقه، سرم رو گردوندم و کسی نبود، با احتیاط بلند شدم و چراغ رو روشن کردم، بعد یه نفس عمیق کشیدم و با چراغ روشن خوابیدم.

جواب داد، کابوس ندیدم!

شکارچی...
ما را در سایت شکارچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ainsidemonster9 بازدید : 167 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 1:40