به افتخار آقای داماد!

ساخت وبلاگ

هیچچی آقا، رفتیم جلوی خروجی زیرگذر سمت تئاتر شهر، بچه‌ها اومدند، یک‌سری با چشم‌های خواب‌آلود و خسته، یک‌سری سرمازده و لرزان. رفتیم نشستیم، چای آورده بود زهرای مکرر، لیوان هم گرفتیم و چای خوردیم و صحبت کردیم. بعد راه افتادیم دنبال جایی برای نهار و دور شمسی قمری زدیم اون‌جاها رو. رفتیم بلوار کشاورز، البیک که اسمش شده بود تیته. بعضی از بچه‌ها گرم‌شون شد، بعضی‌ها می‌خواستند که با گوشی‌شون بازی کنند و بعضی‌ها کخ می‌ریختند. غذا آوردند و تعدادی چیزبرگر خوردند و تعدادی پیتزای مشترک و دو نفره و تنها و یک ظرف بزرگ سالاد و با هم به اشتراک گذاشتیم و پول هاشمی رو حلال کردیم خلاصه ولی قرار شد دفعه‌ی بعد که با خانم تشریف میارند، حفظ آبرو کنیم. بیرون که اومدیم، بارون گرفته بود. قدم زدیم تا پارک لاله و راجع به سریال‌هایی که دیده‌ایم و شخصیت‌هاشون صحبت کردیم. نشستیم دور یک میز شطرنج و من و حورا رفتیم نمازخونه که یک جای جادویی بود با دوتا پیرمردی که نشسته بودند پهلوی بخاری و چای می‌خوردند و صدای بارون. وقتی برگشتیم محمد امین داشت می‌رفت و هولدن چای می‌خورد و بچه‌‌ها ساکت نشسته بودند. ولی گفتند وقتی نبودیم صحبت‌های سیاسی کرده‌ند. سارا هم رفت که به ارائه‌ی فرداش برسه و کمی به نقل روایت‌های ائمه و معصومین گذشت و ماجرای کلاس اندیشه‌ی زهرا و هولدن که نائب خاص امام زمانه. و صحبت‌هایی به بهانه‌ی فوبیای گربه‌ی ماها و البته حیوان‌آزاری هولدن. بارون که شدیدتر شد، من برگشتم. روز خیلی خوبی بود. از اون‌ها که سال‌های بعد یادش بیفتیم و بگیم آخرین نهار مجردی امین... یادش به خیر، چه خوش گذشت. جای بچه‌هایی که نبودند خالی بود.

پ.ن 1: روایت خورشید از جمعه ای که گذشت!

پ.ن 2: دفعه بعد که آقای هاشمی نهار بده اسمش قراره باشه اولین نهار متاهلی امین!

پ.ن 3: حالا این بنده خدا دستش به دهنش میرسه ماشالا؛ ما هم گیرش آوردیم به هر بهونه ای ازش چهل بار شیرینی میگیریم!

پ.ن 4: تازه ازش خواستم کتابفروشی بزنه بچه ها رو شغل بده!!!

پ.ن 5: خلاصه که ... به افتخار آقای داماد!

شکارچی...
ما را در سایت شکارچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ainsidemonster9 بازدید : 188 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:20